روزهای نود و سه گذشت و تموم شد و نود و چهار رسید و قرار حالا حالاها تو تقویم خودنمایی کنه

عدد سن ماها هم هر چی بود به اضافه یک شد 

نمی دونم چرا اکثرا کمیت بیشتر برامون جلوه می کنه تا کیفیت ، بیشتر پی شمردن روزها و ماها و سالها هستیم و انگاری تو یه مسابقه ای همه داریم به طرف جلو حرکت می کنیم فقط دوان دوان داریم می ریم جلو و زیاد توجه ای به چگونه رفتن و همراه کی رفتن و شکل رفتن نداریم تو خیالمون قراره یه وقت و زمان اضافه یا زاپاس بهمون بدن و بگن حالا می تونین به شکل کار هم فکر کنین غافل از اینکه از این خبرا نیست و هر چی که هست همینه و روزا و ماه و سالهایی که میان و میرن و عمر ما رقم می خوره و یه جایی اجل سر می رسه و حکم رفتنِ اونجایی که به قول پیامبر و کتابش یوم الحسابه میاد یاداوری همه ادمهایی که یه روزی کنار ما بودن و الان نیستن و فقط یادشون با ماست کافیه که باورمون بشه

و چه باور سختی که ما هم با همه داشته و نداشته ها باید و باید یه روزی وسط همین روزایی که همه انگار تو یه مسابقه دوان دوان دارن می رن کنار کشیده می شیم و برگه پر کشیدنُ دستمون می دن و یا علی

اصلن نخواستم این شکلی بنویسم ولی چه می شه کرد که مرگ حقه 

یه بیت شعر یه جایی خوندم که تم حرفای امشبم بود اینکه به کیفیت به عرض زندگی توجه کنیم نه صرفا بلندی و طولش


زمان خوشدلی دریاب و دُر یاب           که دائم در صدف گوهر نباشد


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد