هر چند از قدیم به سحر خیزی و شب زود خوابیدن خیلی سفارش شده و این مثال و مثلِ معروف حتما معرف حضور هست که سحر خیز باش تا کامروا شوی ، همیشه و همه جا هم از نکات مثبت و درست این حرکت ناشیرین حرف به میون اومده و توصیه شده که سحر خیز باشیم و این صوبتا هرچند تو تحقیقات اخیر از بیخ و بن سحر خیزی رفته زیر سوال و اصلا و ابدا توصیه نمیشه هیچ، مضر بودنش و تاثیر منفی اون رو بدن، شخصیت و کارکرد ادمها در روز مطرحه و در پی اثباتشن . حالا سحر خیزی که پیشکش من به شخصه یه روزای حاضرم یه چیزی دستی بدم تا فقط چند دقیقه صبح بیشتر بخوابم و به نظرم خواب دم صبح از شیرینی خامه ای هم شیرین تر و لذیذترِ از اون طرف زود خوابیدنِ شب رو کاملا امری نادرست و قبیح می دونم و در بدترین شرایط هم امکان نداره شب زود بخوابم .


به خاطر تراکم کار امروز به قولی چشام داشت واسه خواب می رفت از مادر پرسیدم یه موضوع بگو چهار تا خط در موردش بنویسم مادر جان برگشته گفته چشات داره بسته    می شه خسته ای برو بخواب پسر جان، ممنون از مادر به خاطر تم امشب




می خوام با عینک خوش بینی به موضوع توافق هسته ای و رفع تحریم ها نگاه کنم هر چند کلی مخالف و منتقد داره و حرفشون هم اینه که اونقدرها هم نباید به این جریانات خوش بین بود و تو این تفاهمات ما ور بازنده ایم.

اگه توافق هسته ای اتفاق بیفته  نگاه دنیا به ما عوض می شه ،دیگه به ما و کشورمون نگاه مثبت پیدا می کنن اگه رفع تحریم ها اتفاق بیفته نفت قیمت واقعیش رو پیدا می کنه و رکود بازار رفع میشه و گردش و جریان پولی رخ میده، کلی صنایع مختلف و کارخونه و کارگاه که درشون بسته شده و کارگراش بیکار شدن دوباره مشغول به کار میشن و به رونق میوفتن ،نمی دونم امیدوارم این خوشحالی مردم همراه باشه با رونق بازار و چرخه اقتصادی کشور




می خوام نوشتن رو از سر بگیرم و سعی می کنم هر شب حتی یه جمله هم که شده بنویسم 

البته امیدوارم مثه پیاده روی عصرا نشه که قرار بود از اول سال استارتشُ بزنم ولی هنوز به هر بهونه ای نشد هر چند نوشتنُ اندازه حرف زدن و حرف شنیدن دوست ندارم ولی این تنبلی و رخوت میزارم کنار،گوش شیطون کر و چشش کور

قرار یه موضوع یه شور یه اشتیاق یه عشق که سالها پی ش بودم از این هفته شروع شه

از این هفته جدی و عملی اتفاق بیقته حتی اگه توش موفق نشم لااقل به خودم ثابت می شه 

برای خودم روشن می شه که در حد یه علاقه باید برام بمونه و نمی تونم به اجرا برسونمش

ولی خیلی بهش امیدوارم

خیلی




سالها دل طلب جام جم از ما می کرد     وان چه خود داشت زبیگانه تمنا می کرد





روزهای نود و سه گذشت و تموم شد و نود و چهار رسید و قرار حالا حالاها تو تقویم خودنمایی کنه

عدد سن ماها هم هر چی بود به اضافه یک شد 

نمی دونم چرا اکثرا کمیت بیشتر برامون جلوه می کنه تا کیفیت ، بیشتر پی شمردن روزها و ماها و سالها هستیم و انگاری تو یه مسابقه ای همه داریم به طرف جلو حرکت می کنیم فقط دوان دوان داریم می ریم جلو و زیاد توجه ای به چگونه رفتن و همراه کی رفتن و شکل رفتن نداریم تو خیالمون قراره یه وقت و زمان اضافه یا زاپاس بهمون بدن و بگن حالا می تونین به شکل کار هم فکر کنین غافل از اینکه از این خبرا نیست و هر چی که هست همینه و روزا و ماه و سالهایی که میان و میرن و عمر ما رقم می خوره و یه جایی اجل سر می رسه و حکم رفتنِ اونجایی که به قول پیامبر و کتابش یوم الحسابه میاد یاداوری همه ادمهایی که یه روزی کنار ما بودن و الان نیستن و فقط یادشون با ماست کافیه که باورمون بشه

و چه باور سختی که ما هم با همه داشته و نداشته ها باید و باید یه روزی وسط همین روزایی که همه انگار تو یه مسابقه دوان دوان دارن می رن کنار کشیده می شیم و برگه پر کشیدنُ دستمون می دن و یا علی

اصلن نخواستم این شکلی بنویسم ولی چه می شه کرد که مرگ حقه 

یه بیت شعر یه جایی خوندم که تم حرفای امشبم بود اینکه به کیفیت به عرض زندگی توجه کنیم نه صرفا بلندی و طولش


زمان خوشدلی دریاب و دُر یاب           که دائم در صدف گوهر نباشد